خسته!

ساخت وبلاگ
. . .   پ.ن: این سه نقطه را تعبیرهای مختلف می کنند اما اگر من بخواهم خلاصه اش کنم می شود مرگ که دو بار نمی آید، می آید؟ marya1370 خسته!...
ما را در سایت خسته! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marya1370 بازدید : 202 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:30

یک سال به عمرم اضافه شد!

یا 

یک سال از عمرم کم شد؟

 

Marya1370

 

خسته!...
ما را در سایت خسته! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marya1370 بازدید : 132 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:30

کـُلاهی که سَجده میکند بر چشمانم هر دَم دست نوشته های دوران مجازی غرور!   به عمد غرور کسی را نشکنید    غرور آخرین گزینه ای است که می شکند . . .   شاید برای همیشه از دوست داشتن جا بماند!  Marya1370   برچسبها: مرگ نوشته شده در ساعت توسط Marya1370| خسته!...
ما را در سایت خسته! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marya1370 بازدید : 131 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:30

زمین گرد است دُرُست به گردیِ چشمان من. غیب می گویم، علم غیب دارم! مثلا برعکسِ خیلی هایتان می دانم از کجا آمده ام، یک روز که نشسته بودم توی سیاره یمان و پاهایم را از پنجره اش بیرون انداخته بودم و ستاره های کوچکی که به پاهایم میخورد را شوت میکردم؛ خدا زد پُشتم جوری که کم مانده بود بیُفتم نشست کنارم و گفت: پایه ای پرتت کنم روی اون سیاره ی خراب شده؟ تا دست از این شیطنتها برداری و نظم و نظام این ستاره های بی زبان را انقدر بهم نریزی، انقدر درگیر مشکلات زندگی شوی که اصلا یادت برود در کدام کهکشان چه میکردی؟ منِ از همه جا بی خبر گفتم: چیزی گفتی؟ گفت: عزیزم... می خواهی فلسفه ی زندگیِ دوباره ات پسری باشد از جنس بهار تا پا به پای هم نظم زمین را به هم بریزید؟ گفتم: ارزشش را دارد... حتما با خودتان می گویید تو که علم غیب داشتی؛ بله، هنوز هم می گویم داشتم، انتخاب بین این بود که یا باید خودم را یا حرف خدا را زمین می انداختم و من اولی را ترجیح دادم...   مشکلات با فرستاده شدنِ من شروع شد نه فقط علم غیب، همینطور که میگذشت خیلی چیزهای دیگر هم از دستم رفت قلم به دستم آمد، مرگ از چشمانم ریخت شاید تنها کاری که میشد کرد همین نوشتن بود از من به شما نصیحت و وصیت، از هر دَری که خواستید بنویسید، از سیاست، خیانت، بکارت... اما "خود نویسی" نکنید احساسات را نمی نویسند جانم از خودت شروع خسته!...
ما را در سایت خسته! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marya1370 بازدید : 159 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:30

می پرسید:

نمی ترسی باهاش حرف میزنی؟

می گفتم:

از روزی که باهام‌حرف نزنه می ترسم!

 

Marya1370

خسته!...
ما را در سایت خسته! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marya1370 بازدید : 137 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:30